در زندگی هر فردی معلولیت نهفته است. پیری و دوران کهولت، حوادث، بسیاری از وقایعی که ممکن است بر سر کار، خیابان، حتی منزل برای ما رخ دهد و ما را دچار معلولیت کند. ولی آیا با معلول شدن باید به گوشه ای رفت ؟یا این که دوباره چرخ زندگی را به حرکت در آورد؟

🔷دیدگاهی که خانواده و جامعه نسبت به معلولیت دارد(توانمندی، نقص، تحقیر، ترحم و...)بسیار مهم است و باعث می شودکه معلول با آن دیدگاه رشد کند و شکوفا شود یا تنهایی را برای خود برگزیند. احساس نقص عضو داشتن با معلولیت بسیار متفاوت است، گاهی فرد از نظر جسمی سالم است و حتی دارای تحصیلات عالیه نیز می باشد ولی نتوانسته در جامعه جایگاه خود را پیدا کند و بالعکس ممکن است شخص دچار  معلولیت باشد ولی آنچنان توانسته از توانمندیهای خود استفاده کرده باشد که جامعه نیز پذیرای مشارکت وی شده است.

🔷می توان با دیدگاه مثبت در خانواده و جامعه، ناتوانی، نقص عضو و یا معلولیت را از ذهن پاک کرد و به سایر توانمندی های فرد پرداخت. خانواده و جامعه می توانند فرد را با همان اختلال، وی را به شخصی توانا در جامعه تبدیل کنند. چرا که زندگی معلول نباید تحت الشعاع معلولیت وی قرارگیرد. به عنوان مثال اعضای خانواده نباید معلولیت فرد معلول را در خانواده خود ننگ بدانند و برهمین اساس کمتر با سایر افراد جامعه معاشرت کنند، چرا که این خود ما هستیم که به افراد اجازه می دهیم با چشم دیگری به معلولان بنگرند.

🔷می توان با عادی ساختن این موضوع، سر معلول را در جامعه بالا نگاه داشت و با افتخار اعلام کرد که این آقا یا خانم معلول شوهر یا همسر ماست.

🔷معلولان نسبت به سایر اعضای خانواده، نیاز بیشتری به رسیدگی و توجه سایرین دارند که در صورت وجود عشق و تفاهم این نیازها خود به خود مرتفع خواهد شد.

🔷آنچه مهم است این است که اعضای خانواده  و جامعه به معلول خود بفهمانند هر فرد سالمی، توانمندی های وی را ندارند. اولیا نباید سعی کنند که به جای معلول فکر کنند، تصمیم بگیرند و اهداف خود را به آنها تزریق کنند بلکه باید توجه داشت که اگر در همه شرایط حاجات معلول بر آورده شود، او هیچگاه قدرتمند نخواهد شد و همیشه سربار دیگران خواهد ماند. 

🔹باید سعی کرد تا جایی که امکان دارد ، وظایف شخصی معلول را به خود او بسپاریم چرا که با آموزش ماهیگیری می توان به خودکفایی فرد کمک کرد که در این خصوص خانواده و جامعه می تواند گام های موثری را بردارد.